شب خوش زمستان
خودم را تکه تکه کردم
یک تکه درون واگنی به شرق می رفت
که شاید ترا فراموش کند
یک تکه با تو میان یک شب خوش زمستان
می خندید و می رقصید
و ترا می نوشید و زنده می شد
یک تکه درون اتوبوسی که به غرب می رفت
شاید ترا برای همیشه رها کند
یک تکه از من بی پروا به شهر تو می آمد
گریبان هر کسی را که بوی ترا داشت
می بوسید و دلتنگی اش
تمام می شد و باز می گشت
یک تکه از من به روی اسبی رمیده
شیهه می کشید و چهار نعل تا شمال می تاخت
تا نقشت را به روی شن
رو در روی دریا بکشد نا پایدار
یک تکه از من مجنون وار
چون فرهاد
نقشت را به رخ تمام تاریخ می کشید
یک تکه از من درون هواپیما به جنوب می رفت
در کویر بذر گل رویت را سترون می کاشت
مادر را می بوسید
انکار و ناله ات را سر می داد و باز می گشت
یک تکه از من
ترا در مزرعه عشق می کاشت
و خدا را می بوسید
که زیبایی را در تو خلاصه کرده بود
یک تکه ترا می شکافت
هزار تکه با تمام توان ترا رج می زد
یک تکه ترا تکذیب می کرد
هزار تکه ترا تایید می کرد
یک تکه خنجر صیقل می داد
هزار تکه ترا وحشت زده مرهم می ساخت
خودم را
خودم را خودم را
تکه تکه تکه تکه کرده بودم شاید ترا فراموش کنم
تکه ,ترا ,تو ,روی ,کرده ,گشت یک ,تکه از ,از من ,تکه ترا ,تکه تکه ,باز می
درباره این سایت